ترجمه وتلخیص مقدمه کتاب «الموظف الدولی» (قسمت اول)(2290 مجموع کلمات موجود در متن) (3190 بار مطالعه شده است) 
ترجمه و تلخیص مقدمه کتاب «الموظف الدولی» (قسمت اول)
نویسنده: شیخ علی کورانی
1- مقدمه
فکر میکردم که قضیه احمد کاتب اتفاقی عادی است و او در مذهب تشیع تنها شک کرده است. بر آن بودم که او کسی است که بشخصه جستجو کرده و به این نتیجه رسیده است که نصی بر امامت امامان دوازدهگانه ـ و ازجمله امام زمان ـ ثابت نشده؛ و پس از آن، احادیث بشارت پیامبر به موعود اسلام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه را که نزد شیعه و سنی متواترند، انکار کرده است. خلاصه؛ وقتی آراء و نظراتش مطرح شد، دوست داشتم بدانم که او چگونه می-اندیشد.
این را نیز باید گفت که من هم از جمله کسانی در حوزه علمیه قم بودم که آقای کاتب به آنها نامههایی فرستاده بود. خود او هم در انجمن (Forum) فرهنگی-تخصصی هَجَر در تاریخ 10/7/2002 گفته است: «... و چند سالی به این حال گذشت که من دور از انظار، از کثیری از علما و استادان و مراجع تقلید کمک میخواستم و با ایشان بحث میکردم. و از جمله آنها شیخ علی کورانی بود که من در ابتدای سال 1993 نسخهی چاپنشدهی کتابم را برایش فرستادم و از او خواستم که نظر و جوابش را بر آن کتاب بنویسد.»
اما وقتی کتاب وی را خواندم، دیدم که مباحث را به طرز عجیبی جابهجا نموده است. اما این احتمال در ذهنم همچنان باقی بود که شکّ او طبیعی باشد؛ از آن رو که هر انسانی ممکن است به شک و اشتباه افتد (فکُلُّ انسانٍ مُیَسَّرٌ لما خلق له) و ایمان نیز از دو نوع مستقر و مُستودَع است، همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: «وَهُوَ الَّذِیَ أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ»
ولی در این میان، روزی توجهم به این نکته جلب شد که او به جناب علی بن ابراهیم قمی ـ که خدایش او را رحمت کناد ـ نیز حمله کرده و او را محکوم به غلو میکند؛ دلیل او برای این کار، این بود که تفسیرش شامل دو روایت بر ضد ابوبکر است! حال آنکه هر شیعهای ـ که اهل مطالعه باشد ـ ، بلکه هر محققی ـ و لو شیعه نباشد ـ مسلما میداند که در کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی، دهها روایت بر ضد ابوبکر وجود دارد! بنابراین میشد نتیجه گرفت که آقای کاتب این کتاب را نخوانده و چه بسا که این حرف را از شخصی ضد شیعه شنیده و نقل کرده است.
در همان ایام من با مرجع فقید، آیت الله گلپایگانی و همین طور آیت الله صافی در مورد کتابش صحبت کردم. نظر آن دو بزرگوار نیز مانند دیگر علمای حوزه، این بود که نویسنده این مطالب، طالب حق نیست؛ بلکه در تحریفاتش تعمد دارد و البته کتابش نیز علمی نیست؛ بلکه از اول تا آخرش هجوم بیدلیل بر تشیع و علمای شیعه است و انکار دهها و بلکه صدها حدیث و خَلط مطالب و بیعدالتی و جانبداری در استدلال!
کما اینکه وی از حوزه علمیه میخواست تا کنفرانسی علمی با محوریت افکارش (!)تشکیل بشود؛ درحالیکه در این شرایط، شایستهتر و معمولتر آن است که فرد چنانچه طالب حق است، به قم بیاید تا با بعضی بزرگان بحث کرده و آنان او را راهنمایی کرده، به اشتباهاتش واقف سازند. به همین دلیل نیز بزرگان در پاسخ سخنانش، او را دعوت نمودند تا به قم آمده و توضیحات و بحثهای لازم انجام پذیرد. ولی وی عذر آورد که ویزا ندارد! در حالیکه وی خود متولد ایران بود و این اتفاقات قبل از آن بود که شهروند انگیس شود.
و این ماجراها با سفر لندن جناب آقای سیدجواد گلپایگانی، فرزند مرجع عالیقدر آیة الله گلپایگانی، مصادف شده بود. شایان ذکر است که آقای «لاری» (یا همان احمد کاتب) پیوسته در مرکز اسلامی آن مرجع فقید در لندن رفتوآمد میکرد و نیز با رئیس آن مرکز یعنی آقای علی عالمی، رابطهی دوستی داشت. فرزند آن مرجع در سفرش، دوباره از او دعوت کرد تا به قم آمده با کسانی که آیت الله گلپایگانی تعیین میکنند، به بحث نشیند. اما آقای کاتب دوباره عذر ویزا را آورد و آقای سید جواد گلپایگانی در جواب به او وعده دادند که گذرنامهاش را آماده خواهند کرد و رئیس مرکز هم او را به این کار تشویق کرد. اما او نپذیرفت و همچنان اصرار داشت که علما و مراجع یا به صورت نوشتاری جواب سخنانش را بدهند و یا کنفرانسی جهانی برای بحث از نظراتش ترتیب دهند!!
به این ترتیب فهمیدیم که او قصد تخریب مذهب و تبلیغ و شهرت طلبی برای خودش را دارد تا گفته شود: «به علما و مراجع نامههای منتقدانه نوشته، و آنها جوابش را دادهاند!». و معلوم شد که قصدش نه شناخت حق، بلکه دشمنی با حق و شهرتطلبی است! لذا علما تصمیم گرفتند که او را به حال خودش رها کنند و جواب نامههای پیدرپی و متعددش را ندهند.
ولی در همان ایام، ناگهان متوجه شدیم که وهابیها به سمت او رو آوردهاند. آنها به این نتیجه رسیده بودند که گمشدهشان را در وی یافتهاند؛ به همین خاطر عجیب نبود که خیلی زود با او طرح دوستی ریخته و رابطهی عمیقی برقرار کردند و به خانهاش رفتوآمد نمودند؛ (همان خانهای که شهرداری لندن در جنوب شهر به او بخشیده بود!) و او را به عنوان نماد تبلیغی علیه تشیع مطرح ساخته و عالمی از علمای شیعه نامیدند و کتابش را در سطح وسیعی منتشر ساختند؛ از آن موقع بود که چرخ زندگیش روان گشت، و قدمش در تبلیغ بر ضد شیعه استوار.
2- شبکه ماهوارهای المستقله و احمد کاتب
انقلاب اسلامی ایران موجی سیاسی ـ مذهبی در کشورهای عربی و اسلامی ایجاد کرد. در نتیجه اسرائیل و غرب برای دشمنی با این انقلاب به تکاپو افتاده و تا آنجا که توانستند دولتهای عربی را در راستای دشمنی با این انقلاب و تحذیر مللشان از خطر آن، تحریک کردند. وهابیون هم عزمشان را جزم کرده و صدها مبلغ به جایجای عالم فرستادند و صدها نوار و جزوه و کتاب منتشر کردند تا جهانیان را از تشیع و گسترش انقلاب ایران بترسانند!
یکی از کارهای وهابیون طرحی بود که به ذهن شیخ صالح درویش رسید. او یکی از قضات منطقه قطیف عربستان سعودی بود و مدتی هم قاضی نماینده در امارات بوده است. وی رابطه نزدیکی با جمعیت احیاء التراث که گروهی سلفی و تندروست، داشت. آنها پول در اختیارش قرار میدادند تا عقائد و وجهه مذهب شیعه را تخریب کند. مبادا که فرزندانشان جذب شیعه شوند!
اولین انتخاب او برای پیاده کردن طرحش، شیخ سلفی و دشمن تندروی شیعه، خبرهی تحریف و تزویر، عثمان الخمیس بود، کسی که اصلا اصل و نسب مشخصی نداشت؛ او در آن زمان در وزارت امور اجتماعی کویت مشغول به کار بود.
دومین گزینه او برای این کار شیخ لوده سلفی و فراری از ایران، عبد الرحیم بلوچی بود. شیخ صالح که در امارات با او آشنا شده بود، سعی کرد در آنجا رادیویی فارسی زبان به مدیریت او بر ضد ایران تاسیس کند، که البته دولت امارات اجازه آن را نداد.
انتخاب بعدی او شبکهی ماهوارهای تازه تاسیس و بیمحتوای «المستقله» بود. به همین خاطر، محمد حامدی هاشمی، رئیس تونسی این شبکه، و نیز شیخ عثمان خمیس را به منزلش در دمام (شهری در عربستان سعودی) دعوت نمود و با آنها قرارداد برنامهای را در ماه رمضان، با نام «الحوار الصریح بعد التراویح» (=گفتوگوی بیپرده بعد از نماز تراویح)، بست.
با شروع پخش برنامه، شیعیان که تازه با آن روبهرو شده بودند، ناگهان دریافتند که هدف اصلی برنامه تخریب شیعه است! البته رئیس شبکه، طرف شیعی را از این قصدش باخبر نکرده بود و به نوعی نیرنگ زده بود؛ او با دو چهرهی مذهبی و عراقیالاصلِ ساکن در لندن: سید حسین شامی و دکتر موفق ربیعی تماس گرفته و آنان را به برنامه-ای به قصد ایجاد وحدت بین مسلمین(!) دعوت کرده بود. اما آندو با حاضرشدن در برنامه دریافته بودند که این برنامه تنها نقشهای است برای ایجاد نفرت بر علیه شیعه و تکفیر آنان. به همین خاطر آن دو نفر نیز از شرکت در مناظرههای نامنصفانهی برنامه انصراف دادند.
در ادامه، رئیس شبکه المستقله یک روحانی شیعه غیرمتخصص را دعوت کرد؛ که شیعیان نسبت به این امر اعتراض کرده و به جای او دکتر محمد تیجانی و دکتر عبد الحمید نجدی را انتخاب نمودند؛ و به این ترتیب آن مناظره مشهور انجام گرفت، که مناظرهکنندگان شیعه ـ به شکر خدا ـ در آن پیروز شدند؛ اگر چه با این وجود، نمیتوان فراموش نمود که آن برنامه، مناظرهای نابرابر و در حقیقت توطئهای بر علیه شیعه بود.
ما به مدیر شبکه المستقله اعتراض کردیم که چرا به دشمنان ما اجازه میدهد شبهاتشان را بر علیه شیعه مطرح کنند، اما برای پاسخگویی وقتی به ما اختصاص نمیدهد. وی نیز در پاسخ به اشتباه بودن این امر اقرار نمود و جناب سید محمد موسوی هندی به نمایندگی از ما با او هماهنگ کرد که از این به بعد، ـ برای پاسخگویی به شبهات ـ وقتی کافی به ما اختصاص بدهد. طبق قرار، من سر موعد مشخص شده به لندن رفتم تا به شبهات مطرح شده در شبکه آنها پاسخ بدهم. ولی هنگامی که با شبکه المستقله تماس گرفتم به من گفتند که رئیس شبکه به عربستان سفر کرده است و امکان این کار نیست.
بالاخره بعد از کلی وعدهی بینتیجه و با تاخیر زیاد، رئیس شبکه با عثمان الخمیس پیش من آمد و درخواست کرد که ـ به جای برنامه مقرر شده ـ با الخمیس مناظره کنم؛ ولی من به تبعیت از نظر مرحوم آیت الله تبریزی و آیت الله وحید خراسانی، درخواست جدید او را قبول نکردم؛ چرا که نظر آنان این بود که بهتر است هیچکس از حوزه در اینگونه مناظرات شرکت نکند [تا آنان به هدفشان نرسند]. البته پس از بازگشت من از لندن، سید محمد موسوی در آن مناظره شرکت کرد و با این اتفاق، دیگر کنارهگیری ما از بحث بیفایده بود؛ درنتیجه من از مدینه منوره، به صورت تلفنی در بعضی قسمتهای مناظره شرکت نمودم.
بعد از این ماجرا، رئیس شبکه شروع به عذرخواهی و ابراز تاسف کرده و سعی کرد دل ما را به دست آورد. او ـ با این کارش ـ امید داشت که در برنامههایشان شرکت کنیم و قول داد که در مناظرات آینده انصاف را رعایت خواهد کرد. لذا سید محمد موسوی با او قرار مناظرهای با موضوع «شکلگیری مذاهب اسلامی» گذاشت. و ما جناب شیخ علی آل محسن از سعودی را برای شرکت در آن مناظره تعیین کردیم. او هم در زمان مقرر به لندن رفت، ولی باز وهابیون و بهخصوص رئیس شبکه زیر قولشان زدند. و برخلاف وعدههای داده شده و با تاخیر زیاد، ناگهان ما را با «احمد کاتب» به عنوان طرفِ مناظره روبهرو کردند، که در برنامه مذکور حاضر شده و به نشر اکاذیب و تشکیکاتش پیرامون ولادت حضرت مهدی علیه السلام پرداخت. آنان از شیخ علی آل محسن خواستند که با او مناظره کند ولی او نپذیرفت. درنتیجه احمد کاتب چند روزی به نشر اکاذیب و شبهاتش ادامه داد؛ من از شیخ علی آل محسن خواستم که داخل برنامه شود و گمراهیهای او را پاسخ دهد که قبول نکرد؛ پس خودم به لندن رفتم و در پنج جلسه با آن دروغگو بحث کردم. که خداوند او را مفتضح کرد و نادرستی نسبتهایی که به منابع ما میداد و همچنین تقطیعهایی که از نصوص دینی میکرد (آن قسمتی را که فکر میکرد به نفعش هست، برمیگرفت و باقی را نقل نمیکرد) را نشان داد.
با وجود بحثهای من و دیگران با وی و ساکت کردنش با دلایل محکم، هنوز هم به پندارهایش چنگ میزند و در برابر ادله روشن لجبازی میکند، آنگونه که توگویی به فعالیت بر علیه تشیع گماشته شده است.
3- ابتکار احمد کاتب برای یاری اجانب
بعد از مناظره من با کاتب، بعض کسانی که از نزدیک وی را میشناختند تاکید کردند که عبدالرسول لاری پس از شکست خوردن برنامهاش در ایران، به ادارات جاسوسی بیگانگان رجوع کرده و طبق باب میل آنان ادعا کرده که به حقایق علمیای دست یافته است که اثبات میکند که امام دوازدهم متولد نشده و علمای شیعه این نظریه را اختراع نمودهاند. و هنگامی که وجود حضرت مهدی علیه السلام نفی شود، ولایت فقیه نیز پیشاپیش نفی خواهد شد؛ چراکه ولایت و جایگاه فقها وابسته به ولایت امام است.
این استدلال، موجب خوشحالی بیگانگان شد [و انگیزهی سیاسی لازم را برای حمایت از طرحش فراهم آورد.] در نتیجه، آنان این طرح را به مثابه اختراعی سودمند و به عنوان راهکاری در برابر «تروریسم شیعی و ولایت فقیه»، به اسم عبدالرسول لاری به ثبت رسانیده و برای ادامه فعالیتهایش او را تشویق و یاری نموند.
[او با این طرحها، عملا اصول مذهب تشیع را منکر شده بود؛ ولی همچنان ادعا داشت که مذهب او تنها قرائتی جدید از تشیع است.] در همین زمینه بود که من در تاریخ 17/6/2003 در شبکه فرهنگی عراق در بحث با او اینگونه نوشتم:
تو میگویی که میراثی از علوم، اجتهادات و سیرهی اهل بیت علیهمالسلام برجا مانده و آنان قطعا دارای سجایای اخلاقی قابل توجه و بهرههای فراوان از کرم، زهد، تقوا و تواضعاند و کسی نمیتواند حول این امور مناقشهای بکند و تمام مسلمانان به این اعتراف دارند. به همین خاطر با الگوپذیری از آنان در این امور، میتوان تمدن معاصر را به طور شایسته پایهگذاری کرد.
حال پاسخ من به تو این است که: این حرفهای تو، مشابه اعتقادات یک شخص سنی است که امامت اهل بیت علیهم السلام را منکر بوده، تنها به فضائل آنان اقرار دارد. [البته اگر تکلیف ما را روشن کرده و اعلام کنی که با سنیان همعقیدهای، مانعی ندارد؛] ما حاضریم با تو مانند یک سنی معامله کنیم و بر اساس عقاید مسلم و مصادر مورد قبول آنان، با تو نیز احتجاج کنیم؛ ولی این تنها وقتی ممکن است که به کتب و منابع مورد اعتماد آنان پایبند باشی. اما اینکه ادعا کنی که مذهبت همان تشیع ولی با قرائتی جدید ـکه تنها خودت و رفیقت آن را قبول داریدـ است، [و در عمل هم به هیچ یک از اصول اعتقادی و روایات معتبر آنان التزام نداشته باشی]، موجب شک در صداقت کلامت میشود. به خصوص هنگامیکه دیده میشود مشتاقانه با دشمنان اهل بیت و بیگانگان در تضعیف شیعه همکاری میکنی، دیگر جای تعجب ندارد که تو را «گماشته دولتها بر ضد شیعه» بخوانند.
|